بررسی اصطلاح تطبیق در تأویلات کاشانی، حسین ستار

نویسندگانفاطمه حاجی اکبری،محمدعلی مهدوی راد، حسین ستار
نشریهمطالعات عرفانی
شماره صفحات۳۱-۵۴
شماره مجلد۲۷
نوع مقالهFull Paper
تاریخ انتشار۱۳۹۷-۰۴-۲۵
رتبه نشریهISI
نوع نشریهچاپی
کشور محل چاپایران

چکیده مقاله

تجربه های درونی ـ عرفانی سالکان که بر اساس مجاهده (مراقبات معنوی) شکل می گیرد، سـبب ساز گشودن باب فهم و تأویل شهودی جدیدی بر آن ها می گردد. زبان و نوع گفتمان انتخابی، بـرای بیـان این  کشف و شـهودها متفـاوت اسـت. از سده  چهـارم  تـا نهـم  هجـری، تفاسـیر صوفیان سـهم منحصربه فردی در تفسیر قرآن به خود اختصاص دادند. در سنت دوم عرفانی که از سده هفتم آغاز می شود، حصول معرفت با هستی شناسی پیوند می خورد. در این میان، عبدالرزاق کاشانی (م730) در تأویلات که تفسیری انفسی با رویکردی فلسفی عرفانی است، شناخت بطنِ قرآن را تأویل می داند و در مواردی از جمله تأویل ناپذیر بودن آیه، اصطلاح «تطبیق» را به کار می گیرد. آن طور که خود کاشانی، اشاره کرده، در موراد اندکی این تطبیق ها را به کار گرفته است تا راه سلوک را به تازه کاران نشان دهد و زمینه ترقی و تنشیط آن ها را فراهم گرداند. هرچند قبل از وی تأویل هایی از جنس انطباق قصص قرآنی با قوای روحی بی سابقه نبوده، به نظر می رسد عبدالرزاق تطبیق را با کـارکردی خـاص و شـاید به عنوان مبنایی برای تأویل به کار گرفته است. این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی نمونه های به کار گرفته شده اصطلاح تطبیق در این تفسیر را بررسی کرده است تا حیطه معنایی دقیق این اصطلاح و ارتباط تطبیق با تأویل را روشن سازد. بر اساس نتایج بدست آمده، اصطلاح تطبیق در تأویلات غیر از تأویل است و محور اصلی کاربرد این اصطلاح نزد کاشانی، خودشناسی یا وجودشناسی صوفیان ـ تأثیر متقابل عناصر وجودی انسان در هنگام اوج یا سقوط روحی ـ است

متن کامل مقاله