کتاب امانت می­دهم/نمیدهم..حتی به شما دوست عزیز!!

 

دوستی به  مزاح دیروز می­گفت کتابخانه من پر است از جای خالی کتابهایی که به عاریت از من گرفته­ اند و دیگر برنگردانده اند.گفتم  جای تاسف است!گفت البته من زیاد افسوس نمیخورم؛سمت دیگر کتابخانه پر شده از کتابهایی که عاریت گرفته ام و یادم رفته!! برگردانم.

من اما قدرت "نه" گفتنم در برابر کتاب خواستن خیلی ضعیف است؛از این رو  هر بار که جای خالی کتابی را که خصوصا بدان نیاز دارم می­بینم  حسابی بهم میریزم.

پارسال داستان جالبی برایم اتفاق افتاد. کتاب امالی سید مرتضی را ده سال پیش خریده بودم و حواشی و نکات فراوانی بر آن نگاشته بودم. وقتی چند ماه پیش به کتابخانه مراجعه کردم اثری از آن نیافتم. تهیه کردن نسخه جدید هر چند 400 هزار تومان هزینه بر بود اما برای یادداشتهایم که اکنون برای تدریس و تحقیق بدان نیاز داشتم افسوس فراوان میخوردم. ناچار به کتابخانه دانشگاه مراجعه کردم. کتاب امالی را درخواست کردم. وقتی به خانه آمدم دیدم همان امالی خودم با همان حواشی و دست خط شخصی است!!!داخل آن هم در صفحه اول نوشته بود:"به یادگار هدیه به کتابخانه..." با امضای دانشجویی!!

این داستان عاریت گرفتن و بازنگرداندن هم تاریخی به اندازه خود کتاب دا رد.در تاریخ میراث عربی مکتوب است مثلا معمر بن راشد (متوفای 153ه.ق)که هیچگاه کتاب عاریت نمیداده؛ دو نسخه از مغازی خود را به شخصی عاریت داده؛اما گیرنده هیچگاه کتاب را برنگردانده است.(تاریخ التراث العربی؛ج1؛ص 133) تصور کنید:چقدر زحمت و تلاش توسط وی برای استنساخ دو کتاب  به عمل آمده اما این دو کتاب چون عاریت داده شده دیگر نویسنده چشمش بدان روشن نشده.

باری!به قول دیب الممالک فراهانی:

کتاب عاریه دادن به مردمان ندهد

ترا نتیجه جز آه و حسرت و افسوس

بود کتاب عروس ای پسر به حجله علم

کسی به عاریه هرگز نداده است عروس!

صدبار البته با خود عهده کردم که در پی این مصائب کتابی به امانت ندهم:

الا یا مُستعیر الکتبِ دعنی /  فإنّ إعارتی للکتبِ عارٌ !!!

و معشوقی مِن الدنیا کتابٌ / و هل ابصرتَ معشوقاً یُعار؟

ای آنکه ز من کتاب خواهی/ گر من ندهم بدت نیاید

دلداده ی عالمان کتاب است/ دلداده به عاریت نشاید

اما نمیتوان از لذت امانت دادن کتاب به دیگران و شریک شدن در فرآیند فهم و تعالی هم زادان خود چشم پوشی کنم.