ابونصر الضبی؛ محدثی ناصبی در سلسله مشایخ صدوق
ابونصر الضبی؛ محدثی ناصبی در سلسله مشایخ صدوق
"منتشر شده در مجله پژوهشی مطالعات تاریخی قرآن و حدیث؛شماره27؛اسفند 1400؛ص13-"42
حسین ستار[1]
کوثر یوسفی نجف آبادی[2]
کلیدواژهها: ابن بابویه، صدوق، ابونصر احمد بن الحسین المروانی الضبی، ناصبی، نیشابور، صلوات بتراء.
درآمد
کثرت سفرها و مشایخ ابنبابویه و تنوع آنها هر حدیث پژوهی را به شگفتی وامیدارد. حضور مشایخ او از هر بلاد با هر اندیشهای در کتب او بهخوبی نمایان است و سرآغازی است برای پژوهشگران تا بیشتر در مکاتب حدیثی و اندیشههای آنان غور کنند. از میان مشایخ غیر امامی صدوق شناسهای با توصیفی که خود از او ارائه میدهد ذهنها را به خود مشغول میکند. شیخی که به قول صدوق «ما رایت انصب منه» است. «ابونصر احمد بن الحسین المروانی النیسابوری الضبی» ازآنپس در منابع رجالی و حدیثی شیعه بااینوصف شناخته شد بدون آنکه کاوشی در زندگی و یا آثار او انجام شود. در میان رجالیون شیعه گاه حتی او را مورد لعن و طعن قرار دادهاند؛ درباره انگیزه صدوق در استفاده از شیوخ ناصبی به گفتوگو نشستهاند و درباره درستی و نادرستی نقل از او و اعتبار احادیثی که از این دسته مشایخ نقلشده است مفصل بحث کردهاند.(الموسوی الغریفی، بیتا، ص 175.) ناشناخته بودن ضبی حتی در منابع اهل سنت انگیزهای شد تا این پژوهش شکل گیرد بدان هدف که با نگاهی عمیقتر به او و آثارش اطلاعات گستردهتری در اختیار رجالیان و حدیث پژوهان قرار گیرد و زمینهای باشد برای مطالعات بیشتر و ورود مباحث جدیدتری به علم حدیث.
طرح مسئله
باتوجه به اینکه درباره مشایخ ناصبی صدوق اندک پژوهش هایی صورت گرفته است و نام احمد بن الحسن الضبی در میان آثار رجالی و حدیثی ناشناخته است این پژوهش درباره شیخ ناصبی صدوق با شیوهای توصیفی، تحلیلی صورت گرفت و برای شناخت این شخصیت پس از کاوش در نام و نسب او به بررسی اساتید و شاگردانش خواهد پرداخت و آنگاه روایات او را در آثار اهلسنت و صدوق گونهشناسی خواهد کرد، سپس به سراغ فهم توصیف صدوق از او میرود و «نصب» را معنا میکند و توصیفی مختصر از مذهب نیشابور خواهد داشت و بعدازآن به بهانه نقل «صلوات بتراء» از ضبی؛ این صلوات را از دید مذاهب اهلسنت بررسی خواهد کرد تا درنهایت فهم برآمده از سخن صدوق بر اساس تمام شواهد را ارائه دهد.
شرح حال ابونصر در دو حیطه نسب و نام او موضوع این گفتار است. ازآنجاکه اساتید و شاگردانش بحث مفصلی را میطلبد هرکدام بهطور جداگانه بعد از این بحث خواهد آمد.
الف) نسب
نسبت مروانی در کتب رجالی و حدیثی به افراد زیادی دادهشده است و دلیل این نسبت انتساب به دو شخص است. دسته اول به «مروانبنحکم» پدر مروانیان و دستهای دیگر به «مروان بن غیلان بن خرشة الضبی» منتسب هستند و از این میان گروه دوم میتوان به «أبو نصر أحمد ابن الحسین بن عبیدالله بن الحسین بن یحیی بن مروان الضبی المروانی» اشاره کرد.(السمعانی، 1382، ج 12، ص 205) برای نسبت «الضبی» در کتب تاریخ چندین احتمال بیانشده. اول منتسب است به «ضَبّةُ» روستایی در راه شام(جواد علی، 2001 م، ج 1، ص 170؛ الحموی، 1995 م، ج 3، ص 452)و دوم «ضبّ» نام کوهی است در خیف(البکری الأندلسی، 1403 ق، ج 3، ص 854) و سوم «الضبی» نسبتی است برای «بنو ضَبه». بنو ضبه به 3 نفر منتسب هستند؛ در قبیله «مُضر» به «ضبة بن أد بن طابخة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن ربیعة بن معد بن عدنان» و در قریش به «ضبة بن الحارث بن فهر بن مالک» و در هذیل به «ضبة بن عمرو بن الحارث بن تمیم بن سعد بن هذیل».(السمعانی، 1382، ج 8، ص 281؛ الزبیدی،1994 م، ج 2، ص 162؛ المامقانی، بیتا، ج 6، ص 65 و 66) از این میان منتسبان «ضبة بن أد بن طابخة» در طول تاریخ در سال 36 ق در کنار عایشه در جنگ جمل شرکت کردند و حدود 800 نفر از آنان در این جنگ کشته شدند. اینان که در گرفتن زمام شتر عایشه با یکدیگر مسابقه میدادند(الحسینی المدنی، بیتا، ج 4، ص 7؛ ابن حزم الأندلسی، 1424 ق، ج 1 ص 203)به طوری که 70 دست از بنوضبه در این راه قطع شد.(الذهبی، 1405 ق، الخلفاء الراشدون، ص 259)جوانی از میان آنان در دشمنی با علی بن ابیطالب(ع)چنین میگفت: «نحن بن ضبة أعداء علی/ ذاک الذی یعرف فینا بالوصی / وفارس الخیل علی عهد النبی/ ما أنا عن فضل علی بالعمی»(العاملی، 1385 ش، ج 23، ص 229). این احتمال میرود که ابونصر الضبی با توجه به گرایشی که ابن بابویه در ناصبی بودن او نقل میکند منسوب به این قبیله باشد.
ب) شناسه
ابونصر، احمد بن الحسین بن احمد الضبی المروانی النیسابوری در منابع حدیثی شیعه و اهلسنت به شکلهای مختلفی نام برده شده است. در میان شیعیان ابن بابویه با این نامها از او روایت نقل میکند؛ أَبُونَصْرٍأَحْمَدُبْن ُالْحُسَینِ بْنِ أَحْمَدَبْنِ عُبَیدٍالضَّبِّی(ابنبابویه، 1378 ق، ج 2، ص 137 و 135؛ الهمدانی، بیتا، ج 1، ص 482)، أَبُونَصْرٍأَحْمَدُبْنُ الْحُسَینِ الضَّبِّی(ابنبابویه، 1378 ق، ج 2، ص 279)، أَبُونَصْرٍ أَحْمَدُ بْن ُالْحُسَینِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیدٍ الْمَرْوَانِی(ابنبابویه، 1385 ش، ج 1، ص 135-134؛ همو، 1403 ق، ص 56) و أَبُونَصْرٍأَحْمَدُ بْنُ الْحُسَینِ الْمَرْوَانِی(همو، 1398 ق، ص 94)در منابع اهلسنت شناسههای دیگری برای او بهکاررفته است همچون؛ «َأَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَینِ الْمَرْوَانِی» (الاصبهانی، 1405 ق، ج 3، ص 95) «أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَرْوَانِی الضَّبِّی»(ابنعساکر، 1415 ق، ج 45، ص 361 در بعضی متون منابع روایی و اهلسنت از او با نام «ابو نصیر» یا «نصیر» نیز یادشده است.(نوری، 1408 ق، ج 5 ص 468؛ الهمدانی، بیتا، ج 1، ص 482) ازاینپس در این مقاله بهطور اختصار از او با شناسه «ابونصر» یاد خواهیم کرد.
ج) ابونصر در منابع رجالی شیعه
ابونصر در منابع رجالی شیعه و اهلسنت مهجور واقع شده است و بیش از یک خط آنهم در بیان نام و برخی از مشایخ و شاگردان او مطلبی نگاشته نشده است. در میان شیعیان اولین کسی که از ابونصر حدیث نقل میکند ابن بابویه است که در نیشابور احادیثی از او دریافت میکند. بعدازاین هرآنچه در منابع رجالی شیعه درباره این نام میبینیم سخن و قضاوتی است که ابن بابویه از او داشته است و دیگران به نقل از او در کتب خود تحریر کردهاند.(رک:الموسوی الخوئی، بیتا ص 72؛ مامقانی، بیتا، جلد 6، ص 20) ابن بابویه ضمن نقل دو روایت در توصیف او چنین مینگارد: «مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ»(ابنبابویه، 1385 ش، ج1، ص 135-134؛ همو، 1403 ق، ص 56) و یا در عیون الاخبار الرضا(ع) نوع صلوات فرستادن او را نشانهای برآمده از نصب او ذکر میکند. «وَ مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ وَ بَلَغ مِنْ نَصْبِهِ أَنَّهُ کَانَ یقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ فَرْداً وَ یمْتَنِعُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی آلِهِ»(همو، 1378 ق، ج2، ص 280) در فقرات بعدی سعی در فهم بهتر توصیف صدوق خواهیم داشت.
د) ابونصر در منابع رجالی اهلسنت
در منابع رجالی و حدیثی اهلسنت در شرححال ابونصر یا مطلب خاصی از او نیاورده اند و یا تنها به نقل نام برخی از اساتید و شاگردان اکتفا کرده اند.[3](العَکری الحنبلی،1406 ق، ج 4، ص 421؛ الذهبی، 1405 ق، ج 16، ص 395؛ همو، 1407 ق، ج 6، ص 292).نکته قابلتأمل در ارزیابیهای احادیثی که ابونصر در طریق آنها قرار دارد عدم کنار گذاشتن روایات وی یا ضعیف ندانستن آن ها از سوی محدثان اهل سنت است.
ذهبی و دیگر اندیشمندان از ابنَ خُزَیمَةَ و السَّرَّاجَ(الذهبی، بیتا، ج2، ص 155؛ العَکری الحنبلی، 14.6 ق، ج3، ص 96.) و ابنَ شَادِلَ, مُحَمَّدَ بنَ حَمْدُوْنَ(الذهبی،1407ق، ق 26، ص 655) به عنوان مشایخ حدیثی ابونصر یاد میکنند اما برخی دیگر را میتوان از طریق روایاتی که او نقل میکند شناسایی کرد. در ادامه به طور اختصار به بررسی آنان می پردازیم. در میان مشایخ او یا عده ای در منابع توثیق شدهاند و یا اینکه از آنان هیچ اطلاعی در دست نیست.
-
- «محمد بن إسحاق بن إبراهیم بن مهران بن عبدالله الثقفی، الخراسانی، النیسابوری» که به «أَبُوالْعَبَّاسِ السَّرَّاجُ» شهرت دارد و همواره در قلم محدثان ثقه و صدوق معرفی شده است(التمیمی الحنظلی الرازی،1371ق، ج3، القسم الثانی، ص 196؛ السمعانی، 1382 ق، ج 1، ص 509؛ البغدادی، 1417 ق، ج1، ص248). روایات سراج در نقل ابونصر در کتاب عللالشرایع و معانی الاخبار صدوق با موضوع خلقت نورانی پیامبر و امام علی(ع) آمده است. روایت قتال با مسلمانان در صورت نپرداختن زکات (الظاهری الحنفی، 1419ق، ص 5) و ازدواج پیامبر(ص)با صفیه(الشحّامی، بیتا، ص 53) از دیگر موضوعات روایات سراج است.
- یکی از سرشناسترین مشایخ حدیثی اهلسنت «ابن خزیمه» است که ابونصر تا سال 311 و 89 سالگی ابن خزیمه یعنی تا حدود 7 و 6 سالگی خود میتوانسته از او استفاده کند. ابن خزیمه یکی از فقهای شافعی است[4](نویهض، 1409 ق، ج2، ص 490.)وی که امام خراسان بود و بیش از 140 تألیف برای او میشمارند. (الذهبی، 1405 ق، ج 14، ص 370؛ همو، 1419 ق، ج2، ص 207؛ السمعانی، 1382 ق، ج1، ص 321؛ العَکری الحنبلی،1406ق، ج2، ص 263)
- «ابو حامد، أحمد بن حمدون بن أحمد بن عمارة بن رستم» با شهرت «احمد بن حمدون النیسابوری الأعمشی» از مشایخ خراسانی ضبی است[5] (الذهبی، 1404 ق، ص 110؛ همو، 1405 ق، ج14، ص 553؛ همو، بیتا، ج2، ص11؛ الهَمْدَانی الوادعِی، 1425 ق، ج1، ص 143؛ ابن المِبْرَد الحنبلی، 1432ق، ص 279 به نقل از التاریخ)
- از دیگر اساتید به نام و زبردست ابونصر که به پارسایی و سفرهای بسیار در طلب حدیث شهره بود «أبو عبدالله محمد بن المسیب بن إسحاق بن عبدالله بن إسماعیل بن إدریس النیسابوری، الأرغیانی، الإسفنجی» با شهرت «محمد بن المسیب الأرغیانی» است.[6](الخلیفة النیسابوری، بیتا، ص 58؛ الذهبی، بیتا، ج1 ص 140؛ السمعانی، 1382 ق، ج1، ص 170؛ السیوطی 1403ق، ص333؛ الدمشقی الصالحی، 1417 ق، ج 2، ص 500)
- صاحب کتاب «المُسْنَد الصَّحِیح» که آن را به طریقه و روش صحیح مسلم نگاشته از مشایخ بزرگ حدیثی خراسان و اهل جوین با نام «ابو عمران موسی بن العباس الجوینی» است.(الذهبی، 1419ق، ج 3، ص 27؛ الدمشقی الصالحی، 1417 ق، ج2، ص525) وی روایتی را برای ابونصر در وصایت و ولایت امام علی(ع) نقل میکند.
- «محمد بن محمد بن شاذان» از مشایخی است «که به صدوق و زهد و عبادت» وصف شده است.[7](المنصوری، 1432 ق، ج2، ص 888؛ الذهبی، 1407ق، ج 26، ص 597)
- «زَنْجُوَیهِ بْنُ مُحَمَّدٍ اللَّبَّادُ» از مشایخی است که ابونصر از او بیشتر از باقی مشایخ نقل کرده است. او ثقه و قابل اعتماد بود بهگونهای که حاکم میگوید حافظان از مشایخ ما همگی او را مدح میکردند. و یکی از عابدین زمان خودش بود.(الخلیلی القزوینی، 1409 ق، ج3، ص 858؛ الذهبی، 1407ق، ج 23، ص 561؛ النیسابوری، بیتا، ص 44) چنین به نظر میرسد که ابونصر 9 روایت خود را تا حدود 13 سالگی از او دریافت کرده است.
- «أَبَوبَکْرٍ الْحَمَّامِی الْفَرَّاءَ» دیگر شیخ حدیثی ضبی است که جز گفته ابونصر در کتاب عیون اخبار الرضا(ع)که در ضمن سند روایت گفتهشده از اصحاب حدیث و در نیشابور ساکن بوده است. اطلاع دیگری در دست نیست.[8] اما در میان نگاشتههای رجالی از شخصیتی با نامی مشابه یاد میشود که همزمانی و مکانی او در زمان ابونصر و صدوق اثبات شده است اما یکسانی این دو نام هنوز برای نگارنده اثبات نشده. شناسه «محمد بن احمد بن حمدون الصوفی، ابوبکر الفراء النیسابوری» که متون رجالی وی را از مشایخ حاکم و راویان ابن خزیمه معرفی میکنند، از بزرگان مشایخ در نیشابور بود،جز سخن درست نمیگفت و از عابدان و آمران به معروف به شمار میرفت که در سال 370 در نیشابور درگذشت و در مقبره جند الله به خاک سپرده شد.(المنصوری، 1432 ق، ج1، ص 843 و 844؛ الذهبی، 1407ق، ج 26، ص 525؛ الخلیفة النیسابوری، بیتا، ص 99؛ السلمی النیسابوری،1419ق، ص 376) اگر وی همان شخصیت موردنظر در روایت باشد ابونصر تا حدود 65 سالگی میتوانسته از او نقل کند.(ابنبابویه، 1378 ق، ج2، ص 280)
- «مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیمَانَ بْنِ فَارِسٍ» از تاجران بزرگ نیشابور است که اموالش را در راه علم صرف کرد(السمعانی، 1382 ق، ج5، ص431؛ الذهبی، بیتا، ج1، ص464؛ الهَمْدَانی الوادعِی، 1425 ق، ج 2، ص212)نقل ابونصر از محمد بن سلیمان با دو روایت در موضوع حب خداوند به امام علی(ع)در توحید صدوق(ابنبابویه، 1398 ق، ص 94) و انسان صالح در کتاب حلیه الاولیاء(الاصبهانی، 1405ق، ج3، ص 95) گزارش شده است. در کتاب توحید صدوق با شناسه ««مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیمَانَ بْفارس» آمده است(ابن بابویه، 1398 ق، ص 94) و چنین القا میکند ابونصر در فارس روایات را از او شنیده است. و در دیگر کتب رجالی به نقل از صدوق بسیار تکرار شده است(مامقانی، بیتا، ج6، ص21؛ البروجردی ملایری، 1415 ق، ج5، ص 147) حالآنکه براساس شناسه او در کتب اهل سنت به دست می که در نسخه کتاب توحید «بن فارس» به «بفارس» تصحیف یافته است.
علاوه بر شخصیتهایی که نامبرده شد از تعدادی مشایخ هیچ نوع اطلاع رجالی یافت نشد همچون؛ «الْحُسَینُ بْنُ أَحْمَدَ» پدر ابونصر، «أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عبیدالله بْنِ بَابَوَیهِ»[9] «أبو تراب عبدالله بن محمد بن سهل»، «الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ»، «حسن بن موسی بن نصر» با شهرت «الحسن بن موسی النحاس».
از مهمترین افرادی که از ابونصر حدیث دریافت کردهاند میتوان به ابن بابویه، ابونعیم اصفهانی و حاکم نیشابوری اشاره کرد. اکثر احادیث ابونصر از طریق ابونعیم اصفهانی در کتابش حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء در اهلسنت و شاگرد شیعی او ابن بابویه حفظ و منتقلشده است. کتب رجالی به نامهایی همچون ابوحفص بن مسرور و ابوسعد الکنجروذی(الذهبی، 1407ق، ج 26، ص 655) نیز اشاره میکنند. در ادامه نام شاگردان ابونصر بر اساس نقل رجالیان و آنچه در طبقه بعد از او در نقل احادیث دیده میشود، میآید. نکته قابل تامل جایگاه والای شاگردان شناخته شدهی وی درمیان محدثان است.
مهمترین شاگرد ابونصر را می توان «أبونٌعیم الحافظ الکبیر محدث العصر أحمد بن عبدالله بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران المهرانی الأصبهانی الصوفی الأحول»، دانست(الذهبی، 1419ق، ج3 ص 195) چرا که صاحب کتاب حلیه الاولیاء با نقل 10 روایت و 3 نقل غیر روایی در کتابش حافظ مهم نقلهای ابونصر به نسلهای دیگر است. دیگر شاگردان او حاکم نیشابوری؛ أبو حفص عمر بن أحمد بن عمر بن محمد بن مسرور الفامی النیسابوری[10](العراقی، 1414ق، ص402)؛ «محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن احمد بن محمد بن جعفر بن محمد أبو سعد الکنجروذی»[11](همان، ص44؛ الذهبی، 1405 ق، ج18، ص 101 و 102)؛ «أَبُو یعْلَی الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّبَیرِی»[12](المنصوری، 1432 ق، ج1 ص 465؛ الذهبی، 1407ق، ج26، ص 555)؛ «مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیلِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ الْفَقِیهُ أَبُو الْفَضْلِ الْمَرْوَزِی الْمُزَکِّی»[13](العراقی، 1414ق، ص 27)
- گونهشناسی احادیث ابونصر
مجموع روایات ابونصر در آثار شیعی و سنی 22 روایت است که از این میان سهم کتب شیعی 5 روایت و منابع اهلسنت 17 روایت است. انحصار شروع نقل روایات وی در شیعه از آن ابن بابویه است. در میان اهلسنت ابونعیم اصفهانی با فراوانی 9 روایت در کتاب حلیه الاولیاء آمده بیشترین ناقل احادیث وی به شمار میرود. در نقل صدوق مشخص نیست که در کدام سفر وی به نیشابور از او حدیث نقل کرده است اما آنچه به نظر میرسد تحمّل حدیث از وی به شیوه سماع بوده است(ستار، 1393، ص 150)چراکه همواره با لفظ "حدّثنا" از آن یاد کرده است.(ابن بابویه، 1378 ق، ج2، ص279و94)و این احتمال نیز میرود که سماع ابن بابویه از وی بهصورت جمعی باشد. داشتههای حدیثی ابونصر بیشتر از شیخ خود «زنجویه» با فراوانی 9 روایت و یک نقل غیر روایی است و بیشترین موضوعی که در آثار سنی او دیده میشود نماز با 5 روایت و بعدازآن فضیلت امام علی(ع) با دو روایت در وصایت و عبادت بودن نگاه به علی بن ابیطالب(ع) است. حالآنکه اگر به تمام نقلهای ابونصر اعم از کتب شیعی و سنی بنگریم بیشترین فراوانی در موضوع فضیلت اهلبیت(ع)با 7 روایت است. در ادامه به بررسی روایات در آثار شیعی و سنی خواهیم پرداخت.
ابنبابویه از شیخ خود ابونصر پنج روایت در کتبش میآورد که از این میان بیشترین نقلها از ابونصر در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) با سه روایت، توحید، معانی الاخبار و عللالشرایع هرکدام با یک روایت - خبر عللالشرایع تکرار روایت معانی الاخبار است - است.
-
-
- اولین روایت ابونصر با موضوع حصن الهی به نقل از پدرش و او از پدرش و او از امام رضا(ع) است. «...یذْکُرُ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِی(ص)یقُولُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اسْمِی مَنْ قَالَهُ مُخْلِصاً مِنْ قَلْبِهِ دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(ابنبابویه، 1378ق، ج2، ص 137)تنها سخنی از ضبّی که صدوق در ذیل آن سخنی را متذکر شده، همین حدیث است که مینویسد:«اخلاص درآن بدین معناست که این سخن او را از نافرمانی و معصیت الهی بازدارد.» نکته دیگری که در این روایت وجود دارد احتمال تصحیف کلمه «حصنی» به «اسمی» است. این حدیث به نقل از صدوق در منابع امامیه موردتوجه قرارگرفته است.[14]و بهعنوان منبعی برای احکام فقهی به منابع خاصه منتقلشده است.(ستار،1393،ص 152)
- دومین روایت صدوق از ضبی در موضوع حصن با سندی متفاوت و اندکی تفاوت در متن حدیث است.(ابنبابویه، 1378ق، ج2، ص 135)[15] این حدیث را شاید بتوان ازجمله مدارک حدیث معروف به «سلسلة الذهب» در منابع اهلسنت دانست.(برای سند اهلسنت بنگرید به: زمخشری، 1412ق، ج2، ص 249؛ رافعی قزوینی، 1408ق، ج 2،ص214 (باسندی دیگر)؛ بحرانى، 1411ق، ج4، ص 355) و از طریق صدوق به منابع معتبر شیعه منتقلشده و بدان فتوا داده شده است.(حایری یزدی، 1422ق، ج1؛ ص298-299(با سندی متفاوت از اهلسنت)؛ الاربلی، بیتا، ج2، ص910؛ مجلسی، 1403 ق، ج3؛ الااشتهاردی،1417ق، ج7، ص 225؛ ستار،1393،ص 151)
-
هیچکدام از روایات توحیدی ذکرشده ابونصر در کتاب توحید صدوق درج نشده است درحالیکه این کتاب مجموعهای از روایات با موضوع توحید است و انتظار میرود این دسته از روایات در آن نگاشته شوند. چند احتمال برای آن میتوان برشمرد ؛ اول انگیزه تألیف کتاب توحید است. توحید با انگیزه کلامی پاسخ به معاندان و مستشکلین به شیعه در موضوعات توحیدی نگاشته شده است و از نظر صدوق این روایات درمیان منازعات کلامی جایی ندارند. از طرفی قصد صدوق تنها بیان روایات شیعی در مواجه با مستشکلین و بیان اعتقادات آنها نبوده است چراکه در کتاب توحید احادیثی از اهلسنت نیز نقلشده است بهعنوان نمونه روایت ابونصر در حب خداوند به علی بن ابیطالب (ع)که صدوق آن را در ذیل باب تفسیر قل هو الله احد بیان میکند. دوم؛ ممکن است کتاب قبل از سفر ابنبابویه به نیشابور نگاشته شده باشد. سوم؛ آنچه مشهور است و روایات دیگر نشان میدهد صدور روایت سلسله الذهب از امام رضا(ع)در هنگام خروج از نیشابور بوده است و نقل آن توسط امام حسن عسکری(ع) حدیث منفردی است که صدوق از شیخ ناصبی خود میآورد و هیچ شاهدی بر آن وجود ندارد بدین روی صدوق با علم بر کیفیت صدور روایت تنها از باب الزام خصم آن را در عیون آورده است و در هنگام منازعات کلامی در کتاب توحید برای فرار از اشکال مطرحشده در روایت آن را نقل نکرده است. دیگر روایت سلسله الذهب ابونصر که نقل از جد اوست نیز با توجه به شواهد تاریخی که ایراد این روایت از امام رضا(ع) به شکل عمومی در هنگام خروج از نیشابور بوده است و مأمون به دلیل ملاحظاتی اجازه ارتباط امام با دیگران را در طول سفر نمیداد، نقل روایت از امام رضا(ع) به شکل انحصاری برای جد ضبی بعید به نظر میرسد و البته احتمالا صدوق خود واقف بر این مساله بوده است و بدینجهت از نقل آن در کتاب توحید خودداری کرده است.
-
-
- سومین نقل صدوق از ضبی گزارش از کرامت امام رضا(ع) است. این روایت از چند جهت مهم و قابلتوجه است. اول؛ صدوق در ابتدای آن بهشدت ناصبی بودن ضبی تأکید میکند و نشانه آن را صلوات تنها بر پیامبر(ص) بدون ذکر «آل» بیان میکند. که به نظر میرسد صدوق از باب الزام خصم با آوردن این توضیح در سند سعی در بیان اوج ارزش و کرامت امام رضا(ع) را دارد. دوم؛ واسطههای اندک در سند هستند، سوم رخ داد این اتفاق برای فردی که - بر اساس ظاهر روایت و عبارت «أَنَا غَیرُ مُصَدِّقٍ بِمَا رَأَیتُ»- اعتقاد چندانی به کرامت امام رضا(ع) نداشته است. «حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَینِ الضَّبِّی وَ مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ وَ بَلَغ مِنْ نَصْبِهِ أَنَّهُ کَانَ یقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ فَرْداً وَ یمْتَنِعُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی آلِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا بَکْرٍ الْحَمَّامِی الْفَرَّاءَ فِی سِکَّةِ حَرْبِ نَیسَابُورَ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْحَدِیثِ یقُولُ أَوْدَعَنِی بَعْضُ النَّاسِ وَدِیعَةً فَدَفَنْتُهَا وَ نَسِیتُ مَوْضِعَهَا فَتَحَیرْتُ فَلَمَّا أَتَی عَلَی ذَلِکَ مُدَّةٌ جَاءَنِی صَاحِبُ الْوَدِیعَةِ یطَالِبُنِی بِهَا فَلَمْ أَعْرِفْ مَوْضِعَهَا وَ تَحَیرْتُ وَ اتَّهَمَنِی صَاحِبُ الْوَدِیعَةِ فَخَرَجْتُ مِنْ بَیتِی مَغْمُوماً مُتَحَیراً وَ رَأَیتُ جَمَاعَةً مِنَ النَّاسِ یتَوَجَّهُونَ إِلَی مَشْهَدِ الرِّضَا ع فَخَرَجْتُ مَعَهُمْ إِلَی الْمَشْهَدِ وَ زُرْتُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یبَینَ لِی مَوْضِعَ الْوَدِیعَةِ فَرَأَیتُ هُنَاکَ فِیمَا یرَی النَّائِمُ کَأَنَّ آتِیاً أَتَانِی فَقَالَ لِی دَفَنْتَ الْوَدِیعَةَ فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَرَجَعْتُ إِلَی صَاحِبِ الْوَدِیعَةِ فَأَرْشَدْتُهُ إِلَی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ الَّذِی رَأَیتُهُ فِی الْمَنَامِ وَ أَنَا غَیرُ مُصَدِّقٍ بِمَا رَأَیتُ فَقَصَدَ صَاحِبُ الْوَدِیعَةِ ذَلِکَ الْمَکَانَ فَحَفَرَهُ وَ اسْتَخْرَجَ مِنْهُ الْوَدِیعَةَ بِخَتْمِ صَاحِبِهَا فَکَانَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذَلِکَ یحَدِّثُ النَّاسَ بِهَذَا الْحَدِیثِ وَ یحُثُّهُمْ عَلَی زِیارَةِ هَذَا الْمَشْهَدِ عَلَی سَاکَنِهِ التَّحِیةُ وَ السَّلَام»(ابن بابویه، 1378ق، ج2، ص 280)
- حدیث مشترکی در کتاب عللالشرایع در باب «العلة التی من أجلها سمی ...» و معانی الاخبار در باب «معانی أسماء محمد و ... الأئمة (ع)» با موضوع اصلی خلقت نورانی اهلبیت(ع) آمده است. این دومین روایتی است که صدوق در آن درباره ابونصر اظهارنظر میکند و او را ناصبیترین فردی میخواند که تاکنون دیده است. «حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیدٍ النَّیسَابُورِی الْمَرْوَانِی بِنَیسَابُورَ وَ مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ ... قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ یقُولُ خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ...»(ابنبابویه، 1385ش، ج1، ص135-134؛ همو، 1378 ق، ص56) تلاقی موضوع روایت با توصیف صدوق از ابونصر جای تامل دارد.
- ازجمله ادله فقهیان امامیه در جواز قرائت سوره توحید در همه رکعات نماز بدون کراهت (برخلاف سور دیگر) سخن ضبّی است(ن ک: حر عاملى، 1409ق، ج6، ص49؛ محمّد بن حسن شیخ حر عاملى، 1414ق، ج3، ص36؛ همدانى، 1416ق، ج12، ص298- اشتهاردى، 1417ق، ج15، ص287) ابونصر چنین میآورد؛ «....اَنَّ النَّبِی(ص) بَعَثَ سَرِیةً وَ اسْتَعْمَلَ عَلَیهَا عَلِیاً(ع) فَلَمَّا رَجَعُوا سَأَلَهُمْ فَقَالُوا کُلٌّ خَیرٌ غَیرَ أَنَّهُ قَرَأَ بِنَا فِی کُلِّ صَلَاةٍ بِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَقَالَ یا عَلِی لِمَ فَعَلْتَ هَذَا فَقَالَ لِحُبِّی قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَقَالَ النَّبِی(ع) مَا أَحْبَبْتَهَا حَتَّی أَحَبَّکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»(ابنبابویه، 1398 ق، ص 94)
-
- روایات ابونصر در آثار اهلسنت
روایات ابونصر در اهلسنت برخلاف کتب صدوق موضوعات مختلفی را شامل میشود. غالب روایات وی از طریق حلیه الاولیاء به سایر منابع شیعی و سنی راهیافته است. کتابهای بشاره المصطفی طبری، مشیخه ابن البخاری ، السباعیات الالف و تاریخ دمشق نیز از دیگر اولینهایی هستند که روایات ابونصر را در خود جای دادند. تاریخ دمشق در این میان بیشترین فراوانی روایات را دربر دارد. در ادامه روایات ابونصر را بر اساس موضوع دستهبندی و بررسی میکنیم.
از مجموع روایات نقلشده از ابونصر 4 روایت به موضوع فضایل میپردازد که از آن میان دو روایت به فضایل علی بن ابیطالب(ع)، یک روایت به ابوبکر و یک روایت به معاویه اختصاص دارد. فضایل ابوبکر و معاویه هر دو در کتاب تاریخ دمشق آمده است.
-
-
- فضیلت علی بن ابی طالب (ع)
-
در این دسته دو موضوع می گنجد اول روایتی در عبادت شمردن نگاه به علی بن ابی طالب(ع)(الاصبهانی، 1405ق، ج2، ص 182و 183؛ ابن مردویه الأصفهانی، 1424ق، ص 74) واسطه انتقال این روایت به دیگر کتب اهل سنت ابو نعیم اصفهانی است هرچند با 3 سند دیگر از طریق عایشه از رسول خدا(ص) نقلشده است[16](رک: ابن عساکر، 1415 ق، ج 42، ص 355؛ ابن النجار البغدادی، 1417 ق، ج2، ص 152) و دوم روایت طبری در بشاره المصطفی «قال رسولالله (ص):«أوصی من آمن بی و صدقنی بولایة علی بن ابیطالب ...»(الطبری، 1420 ق، ج1، ص 248) در وصایت، ولایت و حب علی بن ابیطالب(ع) است که در دیگر منابع اهلسنت این روایت با چنین سندی نقل نشده است[17] هرچند این روایت در کنار روایاتی که صدوق از ضبی نقل میکند شاهد بسیار خوبی در مقام و فضایل امام علی(ع) به شمار میرود.
-
-
- فضیلت ابوبکر
-
ابن عساکر در تاریخ خود از زبان رسول خدا (ص)باواسطه ابونصر فضیلت ابوبکر را در همراهی با پیامبر(ص) بیان میکند «...ذکر أبو بکر عند النبی (ص) فقال رسولالله (ص)کذبنی الناس وصدقنی و آمن بی وزوجنی ابنته وجهزنی بماله وجاهد معی ...» (ابن عساکر، 1415 ق، ج 30، ص 110 و 111)[18]
-
-
- فضیلت معاویه
-
روایت فضیلت معاویه باطریق ابونصر(ابن عساکر، 1415 ق، ج 59، ص 99) و دیگر طرق آن از منفردات ابن عمر است.[19] «... قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه (ص): یطَّلِعُ عَلَیکُمْ مِنْ هَذَا الْبَابِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ "، فَاطَّلَعَ مُعَاوِیةُ،...»
بیشترین موضوع فقهی مطرحشده در روایات ابونصر مقدمات نماز همچون وضو، کیفیت و شرایط آن است. موضوعاتی که درمجموع 7 روایت را از آن خود کرده است: طهارت در نماز و اموال صدقه دادهشده(الاصبهانی، 1405ق، ج9 ص 251) ؛چگونگی مسح پا از روی کفش در وضو»( همان، ج ،9 ص 252)؛ارزش نماز اول وقت(همان، ج 9، ص 250)پوشش در نماز (همو،1419 ق، ج 4، ص 1941و 1942؛ ابن سعد ،1414 ق، ج2، ص 166 و 167) تکبیر و تسلیم در نماز(الاصبهانی، 1405ق، چ 9 ص252) شیوه اطلاعرسانی نمازگزار از خطر به دیگران(الاصبهانی، 1405ق، ج9، ص 252) شکستن نماز نافله در هنگام دخول زمان نماز واجب(ابن عساکر، 1415 ق، ج 60، ص 102).
در زیر مجموعه روایات سیره ابونصر موضوعاتی همچون سیره ابوبکر در جنگ با مسلمانان به دلیل نپرداختن زکات و نیز ازدواج پیامبر(ص) با صفیه و کیفیت پرداخت مهر او وجود دارد.
-
-
- جنگ با مسلمانان به دلیل نپرداختن زکات
-
در مشیخه ابن البخاری ابونصر نگرش و واکنش ابوبکر بعد از رحلت رسول خدا(ص) در جنگ با مسلمانان را به دلیل نپرداختن زکات و... را مطرح میکند.«فَقَالَ أَبُوبَکْرٍ: ... وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِی عِقَالًا کَانُوا یؤَدُّونَهُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَی مَنْعِهِ.فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: فَوَاللَّهِ، مَا هُوَ إِلَّا أَنَّنِی رَأَیتُ اللَّهَ قَدْ شَرَح صَدْرَ أَبِیبَکْرٍ لِلْقِتَالِ، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ».(الظاهری الحنفی، 1419 ق، ص 5.) این روایت در صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب معتبر اهلسنت از قتیبه بن سعید نقلشده است. (مسلم، بیتا، ج1، ص 51) متن روایت بهعنوان جواز قتال با مسلمانان نزد اهل سنت بهکاررفته است. (الشوکانی، 1973 ق، ج1، ص366)
-
-
- ازدواج صفیه با پیامبر (ص)
-
گزارش کتاب السباعیات الالف از چگونگی ازدواج و مهریه صفیه با پیامبر(ص) چنین است؛ «أَنَّ النَّبِی(ع) أَعْتَقَ صَفِیةَ وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا».(الشحّامی، بیتا، ص 53، ح 41) این روایت را نیز مسلم و دیگر بزرگان اهلسنت با طریق دیگر میآورند(مسلم، بیتا، ج2، ص 1042؛ الدارمی، 1412 ق، ج 3، ص 1439)
تعدادی از روایات ابونصر با موضوعات گوناگون همچون فضیلت علمآموزی و خوشخبری انسان صالح و... در این دسته جای دارد.(بنگرید به حدیث خوشخبری در الاصبهانی، 1405ق، ج3، ص 95 و ابن عساکر، 1415 ق، ج 45، ص 361؛خوشرفتاری با علمآموزان الاصبهانی، 1405ق، ج 9، ص 252 و 253؛ خواص کندر برای جنین ابن عساکر، 1415 ق، ج 54، ص 229 و دسته ای که در ضمان الهی هستند. الاصبهانی، 1405ق، ج 9، ص 251)
علاوه بر احادیثی که تاکنون از ابونصر دیدیم یک سری اظهارنظرها و یا نقلهایی از افراد خاص همچون سفیان ثوری از طریق ابونصر نیز به دست ما رسیده است. ازجمله نقل سخن عایشه در فقاهت قاسم بن محمد بن ابوبکر(الاصبهانی، 1405ق، ج2، ص 183-184) بیان نسب مادری شافعی به نقل از شیخ خود ابن خزیمه(العسقلانی، 1404ق، ج 9، ص 26)توصیه سفیان ثوری به علمآموزی(الاصبهانی، 1405،ج6، ص 362) بیان ویژگی علی بن عاصم از قول خودش (العسقلانی، 1404ق، ج 7، ص 344؛ القضاعی الکلبی المزی، 1400 ق، ج 20، ص 507)بیانی در پرهیزگاری عبدالله ابن عون(الأصبهانی، 1405 ق، ج3، ص 37)بیانی در قضاوت اوزاعی(ابن عساکر، 1415 ق، ج35، ص 147).
ابن بابویه ابونصر را در کتاب توحید به صفت «انصب» منسوب میکند. باتوجهبه اینکه نصب مذهب به شمار نمیآید و تنها یک گرایش کلامی و اعتقادی است بر اساس دادههایی که تاکنون از ابونصر بهدستآمده و واکاوی آثار صدوق و درک شرایط مذهبی نیشابور در سده 3 و 4 سعی در فهم این گفته ابن بابویه داریم. ازاینروی در ادامه به اختصار معانی نصب را در لغت و اصطلاح و آثار صدوق بررسی خواهیم کرد و سپس نگاهی به محیط مذهبی نیشابور خواهیم داشت و آنگاه کم و کیف صلوات بتراء را که صدوق از ضبی نقل نموده ازنظر خواهیم گذراند.
الف) مفهومشناسی «نصب»
برای فهم بهتر تعبیر ابن بابویه درنگی در مفهوم آن در لغت ، اصطلاح و کاربرد این واژه و مفهومی که صدوق و همعصران او ازجمله شیخ مفید از این واژه داشتهاند خواهیم کرد.
برای نصب و مشتقاتش معنای مختلفی بیان شده است اما در اصل دلالت بر «برپاداشتن چیزی» است.(ابن فارس، 1404 ق، ج5، ص 434) بالاتر و بلندتر قراردادن هر چیز مثل قراردادن و بلند کردن نیزه یا سنگ و ساختمان(المصطفوی، 12، ص 128) دیگر معانی برای حالتهای مختلف اسمی و فعلی را میتوان چنین گزارش کرد؛ خستگی[20]، شر و بلا، بیماری، (فراهیدی، 1409 ق، ج7، ص 137-135)«النَّصِیبة» علامتی است که برای گروهی وضع میشود و«نِصَاب کل شیء» اصل و مرجع هر چیزی است که به آن بازمیگردد(فراهیدی، 1409 ق، ج7، ص135)[21] «نَصِیب» هم سنگی است که بر بالای چیزی قرار دهند جمع آن نَصَائِب و نُصُب است(المصطفوی، 12، ص 128) و سنگی که در زمان جاهلیت بهپای آن قربانی میکردند[22] که در این حالت جمع آن «أَنْصَاب» است. «نَصِیب» حظ و بهره است. «نَاصَبَهُ الحربَ وَ العداوةَ» و «نَصَبَ له» هر دو عبارت به معنی این است که با او جنگ و دشمنی کرد و شر و بدی برایش پیش آورد.(المصطفوی، 12، ص 128) «أَنْصَب و نَصْبَاء» صفت گوسفندان نر و مادهای است که شاخها برآوردهاند، و در شتران به معنی فراخی سینه آنها است(المصطفوی، 12، ص 128) «نِصَابُ السکین و نَصَبُهُ» دسته کارد، و اصل هر چیز را هم «نِصَاب» آن گویند. «النَّصْب» نوعی موسیقی است.(ابن فارس، 1404 ق، ج5، ص 434) مقداری از مال که به آن زکات تعلق میگیرد را نیز گویند. و به حالتی از اعراب کلمه اطلاق میشود. النَّصْب پرچم برافراشته شده است.(الفیروزآبادی، 1426 ق، ج1، ص 138)
از میان این معانی در آثار صدوق کلمه نصب در معانی خستگی(ابنبابویه، 1398 ق، ص 41-43)، شر و بلا(همو، 1376ش، ص 272.)، بیماری(همو، 1406 ق، ص111)، دشمنی و عداوت(همان، ص257.)، برافراشتن(همو، 1376ش، ص 121) در روایات بهکاررفته است.
«نصب» در اصطلاح فقه امامیه دارای بار معنایی خاصی است که بر اساس آن احکام فقهی ویژهای بر «ناصب» و افرادی که با او در تعاملاند، مترتب میشود ازاینجهت مرور و بررسی این معنا در متون روایی و بازشناسی معنای آن اهمیت ویژهای دارد بهخصوص که یکی از مشایخ ابن بابویه ابونصر بدین واژه توصیف شده است.
«ناصب» در فقه امامیه به کسی اطلاق میشود که در کینه و دشمنی با علی بن ابیطالب(ع)سرآمد است (الفیروزآبادی، 1426 ق، ج1، ص 138) این دسته از افراد که از متدینین و دینداران جامعه به شمار میروند گاه چنان در ابراز دشمنی با اهلبیت(ع) پیش میروند که به جنگافروزی با آنان مبادرت میورزند. واکاوی این معنی در میان متون روایی نشان میدهد علاوه بر این معنا مفهومی عام نیز از آن اراده شده که به معنای «مخالف» و «مستضعف» بودن است و بهگونهای به عموم اهلسنت اشاره دارد چه کسانی که عداوت و دشمنی خود را با اهلبیت(ع) ابراز میکنند و چه کسانی که چنین نیستند و تنها در مقام خلافت امام علی(ع) را خلیفه چهارم میدانند و نسبت به ایشان در دل محبت دارند. کتب فقهی در قرن چهار بهخوبی به تمایز میان این دو مفهوم اشارهکردهاند ازجمله شیخ مفید در المقنعه خود چنین میآورد: «الناصبة لآل محمد : علی ضربین أحدهما تحل ذبیحته و الآخر تحرم فالذین یحل ذبائحهم منهم هم المعتقدون لمودة امیرالمؤمنین 7و ذریته الأبرار : و إن جهلوا کثیرا من حقوقهم علی الآثار و الذین یحرم ذبائحهم فهم الخوارج و من ضارعهم فی عداوة امیرالمؤمنین 7و عترته الأطهار :...» (مفید، 1413 ق، ص 579)
واکاوی کتب روایی و فقهی صدوق تمییز میان دو معنای اصطلاحی «نصب» در تفکر صدوق را به ما نشان میدهد. صدوق در کتاب من لایحضر الفقیه میان این دودسته بهصراحت تمایز قائل میشود و از سخن او میتوان برداشت کرد که در جامعه آن زمان صرف عامیبودن نصب تلقی میشد.وَ مَنِ اسْتَحَلَّ لَعْنَ امیرالمؤمنین(ع) وَ الْخُرُوجَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ وَ قَتْلَهُمْ حُرِّمَتْ مُنَاکَحَتُهُ لِأَنَّ فِیهَا الْإِلْقَاءَ بِالْأَیدِی إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ الْجُهَّالُ یتَوَهَّمُونَ أَنَّ کُلَّ مُخَالِفٍ نَاصِبٌ وَ لَیسَ کَذَلِکَ.»(ابنبابویه، 1413ق، ج 3، ص 408) در روایتی دیگر ناصبی کسی است که با پیروان اهلبیت(ع) دشمنی میکند آنهم به دلیل عمل آنها که پیروی از اهلبیت(ع)و بیزاری از دشمنان آنان است « أَبَا عبدالله(ع) یقُولُ لَیسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیتِ لِأَنَّکَ لَا تَجِدُ أَحَداً یقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَکِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَکُمْ وَ هُوَ یعْلَمُ أَنَّکُمْ تَتَوَالَوْنَا وَ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا وَ قَالَ(ع)مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِیاً»(همو، 1385ش، ج2، ص 601 ؛ همو، 1406 ق، ص9 ؛ همو، 1403 ق، ص 365) چنانچه ثابت شود قید توضیحی«مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِیاً» جزء همین روایت است نه اضافهای از روایت دیگر، نشان میدهد که مقصود در این روایت ناصبی به معنای عام نیست چراکه چنین مضمونی با عقاید و اخلاق اهلبیت(ع) نمیتواند سازگاری داشته باشد و معنای خاص آن مراد است.
در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ابن بابویه بابی با نام «عقاب الناصب و الجاحد لأمیرالمؤمنین(ع)و الشاک فیه و المنکر له» با 23 روایت وجود دارد. عنوان این باب نشان میدهد که صدوق قصد دارد هر روایتی که درباره ناصب چه معنی خاص و چه عام وجود دارد را ذکر کند که البته بررسی روایات این باب نیز همین امر را اثبات میکند[23] بهخصوص قرار گرفتن دو روایت درباره مرجئه و ابلیس که در ظاهر تناسبی به معنای این باب ندارد و نیز آمدن دو روایت دیگر با این مضمون که کسی که شک در امام داشته باشد کافر است و همچنین حضور روایاتی بدون داشتن کلمه نصب و هممعنیهای آن در این باب و اشاره به حق امام و ظلم به او(ن ک: ابنبابویه، 1406 ق، ص 208) خواننده را در این امر که صدوق در عنوان این باب معنی عام از «نصب» درنظر داشته و هر نوع مخالفت و دشمنی با اهلبیت(ع)را مدنظر داشته است را تقویت میکند. بههرروی میتوان گفت که «نصب» در آثار صدوق در معنای اصطلاحی آن به این معانی بهکاررفته است که هرکدام از آنها میتواند در حوزه عمل یا اعتقاد و یا هر دو قرار گیرند؛ شک در امام، تکذیب امام، دشنام و دشمنی با امام، اعتقاد به ولایت غیر اهلالبیت(ع)، دشمنی با پیروان، در برابر مؤمن، مطلق و بدون قید خاص. بهطورکلی کاربرد معانی اصطلاحی و لغوی نصب در آثار ابن بابویه و همعصر او مفید بهخوبی نمایان است بهخصوص میبینیم که شاگرد مفید محمد بن اسحاق(الامین،بیتا، ج3، ص269؛ النمازی الشاهرودی،1412 ق، ج1، ص 561) و کتابی در مثالب النواصب تألیف میکنند (الامین،بیتا، ج3، ص269؛ النمازی الشاهرودی،1412 ق، ج1، ص 561.) که نگاه کلی به واژه نصب دارند و سردمداران اهل سنت و کسانی که خلافت را غصب کردند و یا هرکسی که حقی را از اهلبیت(ع)به هر شکلی نادیده گرفته است را در کتاب خود نام میبرند.
ب) جایگاه و مذهب نیشابور در قرن 4
با ورود اسلام به نیشابور در قرن اول این شهر مقصد بسیاری از صحابه و تابعان قرار گرفت تا آنجا که حاکم نیشابوری در کتاب تاریخ نیشابور خود فصلی را به اسامی این بزرگان اختصاص میدهد. (خلیفه ص 67-78) و این امر سبب حضور گسترده مردم و رحلات حدیثی بسیاری به شوق علمآموزی در این شهر شد. شفیعی کدکنی جامعهشناسی این نامها و نسبتها و کنیهها و... را تاییدی بر این ادعا می داند.(حاکم نیشابوری، 1375 ش، مقدمه ص51) فراوانی اعلام و بزرگان در قرن 4 در نیشابور بالغبر 2685 نفر بوده است.(شرفی، 1389 ش، ص۳۲۱ ـ ۳۲۵)وجود 27 مدرسه از 32 مدسه علمی در جهان اسلام در نیشابور وتنوع مذهبی آنها تایید دیگری بر این ادعا است. (کمالی، 1386 ش، ص۴۵۰)
حضور دیگر ادیان همچون مسیحیان و زرتشتیان نیز گزارش شده است(بدری،1390ش، ص7) حضور جدی شیعیان در این شهر را میتوان بعد از سفر امام رضا(ع) مشاهده کرد. جریان دوستداران اهلبیت(ع)در آن سامان را میتوان بهعنوان جنبش/ساختاری فرا فرقهای و قوی در آن عصر دانست که از آن میتوان به تشیع محبتی یادکرد. بزرگانی همچون حاکم نیشابوری و ابونعیم اصفهانی در زمره این دسته قرار دارند.
گرایش ناصبی هم همچون صوفیه میتواند در میان مذاهب فقهی اهلسنت دیده شود. هرچند گزارشهای جدی از حضور این دسته در نیشابور وجود ندارد اما گزارش نادری از وجود این افراد در نیشابور حکایت میکند. بهعنوان نمونه گزارش صدوق از نصب ابونصر یا حاکم نیشابوری در کتابش از تقرب این افراد به حکومت به دلیل گرایشهای ناصبانه و ابراز عداوت با اهلبیت(ع)میگوید.(حاکم نیشابوری، 1396 ش، ص 65)به هر ترتیب آنچه از نیشابور در قرن 3 و 4 دریافت میشود تنوع گسترده مذهبی و تعامل دوستانه و گفتوگوهای علمی آنها با یکدیگر است. نیشابور آن زمان را باید "مدینه المذاکره" دانست. بهگونهای که به تعبیری روزِ آن بدون مجلس مناظره، شب نمیشود.(شرفی، 1389 ش، ص۳۲۱ ـ ۳۲۵)
ج) صلوات بتراء
صلوات فردا یا صلوات بتراء نشانهای است که ابن بابویه آن را برآمده از نصب ابونصر بیان میکند. بر همین اساس گریزی به تاریخچه صلوات بتراء و بیان عقیده مذاهب اهلسنت در این رابطه خواهیم داشت.
بعد از گذشت سالها از تشریع صلوات بر پیامبر(ص)در تشهد نماز در سوره احزاب و بیان جزئیات آن در روایات با روی کار آمدن معاویه و به دست گرفتن قدرت توسط بنی امیه امر به سب و لعن امیرالمؤمنین(ع) و عدم نقل فضایل از سوی حاکمیت صادر شد. هرچند که بنابر نص روایات پیامبر(ص) بر صلوات بر آل در ادامه صلوات بر خودشان تأکید کرده بودند(بهعنوان نمونه: بخاری، 1401 ق، ج4،ص118؛ احمد بن حنبل، بیتا، ج5، ص353؛ حاکم النیسابوری،1411 ق، ج1، ص402) این امر در جامعه رنگ باخت و جریان ضد آن شیوع پیدا کرد. بعد از روی کار آمدن عباسیان امامان مذاهب اهلسنت همگی با توجه به روایات رسیده بر افضل بودن فرستادن صلوات بر آل در ادامه صلوات بر پیامبر(ص)تأکید کردند تا جایی که عدهای آن را واجب دانستند. هرچند سنت بنیامیه در خذف آل از صلوات تاکنون در جامعه اهلسنت رواج دارد. شافعی(الشافعی، 1423 ق، ج1، ص 228) و ابن حنبل(ابن قدامة المقدسی ، 1405 ق، ج1، ص 614) بر وجوب صلوات در تشهد دوم و حنفیه(الکاسانی الحنفی، 1424ق، ج2، ص 64) و مالک(مالک بن انس، 1415 ق، ج5، ص66) بر استحباب آن معتقدند. درعینحال که همه فرق بر افضل بودن صلوات بر آل در نماز اذعان دارند اما شافعی بر وجوب ذکر آل در تشهد دوم نماز باور دارد (إبن حجر الهیتمی ، 1997، ج2، ص 667) و البته سخنی از ابن حنبل در این رابطه نقل نشده اما بنا بر نقل ابن کثیر برخی از حنابله ذکر آل را در نماز واجب میدانند(ابن کثیر، 1419 ق، ج6، ص407) اما با توجه به اینکه مالک و ابی حنفیه بر استحباب صلوات بر پیامبر(ص)حکم دادهاند بهتبع بر آل هم حکم به استحباب سرایت میکند.(الجزیری،1424ق، ج1، ص241) بر این اساس تمام مذاهب فقهی اهلسنت صلوات بر آل پیامبر(ص)را نهتنها جایز بلکه افضل میدانند هرچند سنت مرسوم میان آنها باقیمانده سنت بنی امیه است.
د) حاصل سخن در مذهب ضبی
با توجه به نکات زیر چند احتمال در مذهب ابونصر به دست میآید؛
در میان کاوشهای ما درمیان اساتید یا شاگردان ابونصر کسی با گرایش ناصبی وجود ندارد. نصب به معانی لغوی و اصطلاحی آن هر دو در آثار صدوق بهکاررفته است. ناصبی به معنای «اهل سنت» دور از ذهن نیست.گزارشها از مذهب نیشابور در سده 3 و 4 بهغیراز گزارش مختصر حاکم نیشابوری از حضور جدی ناصبیان سخنی نگفتهاند. دلیلی که صدوق بر ناصبی بودن ابونصر (صلوات بتراء) ذکر میکند امری شایع و فراگیر در میان اهل سنت است و نمیتواند تنها نشانه ناصب (معاند) شناخته شود. تمام مذاهب فقهی اهل سنت بر افضل بودن صلوات بر آل تأکید دارند و شافعی فرستادن آن را در نماز واجب میداند. با توجه به روایت ابونصر از دیدار پدربزرگش با امام رضا(ع) و اصرار او بر علمآموزی و قسم دادن آن حضرت به حضرت زهرا و اجدادشان(ع)، ناصبی بودن اجداد او (معاند) منتفی است. و حداقل میتوان گفت که او در خانوادهای به معنی عام اهلسنت پرورشیافته است. بیشترین فراوانی روایات ابونصر به فضایل اهلبیت(ع) مربوط میشود. نقل روایات خلقت نورانی و عبادت بودن نگاه به علی(ع) با تفکر صوفی بیشتر سازگاری دارد تا تفکر ناصبی. با توجه به نقل روایات فقهی او از آن دسته از صوفیه به شمار میآید که بر مسائل فقهی پایبند بودند. بیان نسب مادر شافعی و اتصال آن به امام علی(ع)در اظهارات شخصی او دیده میشود. در میان شاگردان او ابو نعیم اصفهانی و حاکم نیشابوری که بیشترین تأثیر را از وی گرفتهاند دارای مذهبی شافعی و صوفی بودهاند. هیچ قرینهای در کلام ابونصر، رجالیان و محدثان مبنی برشدت ناصبی بودن به معنای دشمن و معاند اهلبیت(ع) یافت نشد. ابن بابویه زیرکتر از این است که دلیل ناصبی بودن فردی را صلوات بتراء بیان کند چراکه او خود آگاه است که عموم اهل سنت علیرغم توصیه امامان آنها سنت بنی امیه را درپی گرفتهاند.ارتباط دوسویه مذاهب مختلف در نیشابور و گونههای مختلف روایی ابونصر میتواند حکایت از جایگاه علمی او در میان نیشابوریان باشد بهخصوص که ابونعیم اصفهانی و حاکم نیشابوری که از محبان اهلبیت(ع) به شمار میرفتند، ناقلان روایت او هستند. با توجه به گرایشهای حاکم و ابو نعیم اصفهانی اگر ابونصر ناصبی به معنای معاند میبود قطعاً در کتب خود ذکر میکردند حالآنکه کتب آنها خالی از هر وصفی است. شدت گزارش صدوق از ابونصر «مالقیت انصب منه» این را به ذهن خطور میدهد که با توجه به کثرت سفرهای صدوق و دیدار با انسانهای مختلف او باید درشدت ناصبی بودن به حد نهایت خود رسیده باشد و همچون تعریف صدوق از نصب، سب و دشمنی آشکاری با اهلبیت(ع) داشته باشد درحالیکه هیچکدام از آثار باقیمانده او نهتنها این را ثابت نمیکند بلکه خلافش را نشان میدهد.
با توجه به این قرائن و شواهد که برخی از استحکام بیشتری برخوردارند و برخی در حد احتمال بیان شد میتوان این فهم را از کلام صدوق «وَ مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ وَ بَلَغ مِنْ نَصْبِهِ أَنَّهُ کَانَ یقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ فَرْداً وَ یمْتَنِعُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی آلِهِ» داشت که مقصود او نصب به معنی عام است. بدین معنا که او شخصی است که بسیار فضیلت از اهلبیت(ع) نقل میکند درحالیکه برخی از اهل سنت حتی به برخی از آن معتقد نیستند (خلقت نورانی) و مذهب او بر صلوات فرستادن بر آل تأکید میکند و یا حتی واجب میداند- چنانچه او را بر اساس کثرت فراوانی شافعیها در نیشابور شافعی بدانیم- او بر همان سنتی که از بنی امیه باقیمانده است اصرار میورزند و صلواتش را باوجود اعتقاد بر فضیلت اهلبیت(ع)بتراء میفرستد. و البته به درجات خفیفی از نصب در عمل ملزم است. نقل روایات خلقت نورانی اهلبیت(ع)از وی هم ناظر به بعد صوفی مسلک بودن او میتواند باشد.احتمال دیگری که بر اساس روایت امام صادق(ع) میتوان برای این گفته صدوق مطرح کرد نصب به معنی دشمنی با پیروان اهلبیت(ع) و شیعیان است نه دشمنی با اهلبیت(ع). ازاینروی این احتمال مطرح میشود که ابونصر روابط خوبی با شیعیان حاضر در نیشابور نداشته است و ابن بابویه با شیوههای خاصی توانسته است به او دست یابد. اگر این دریافت را از کلمه «حدثنا» بتوانیم درست تلقی کنیم که صدوق در مجالس عمومی و بهطور شفاهی از او روایت دریافت کرده است و نه در دیدارهای خصوصی، میتواند صحهای بر این احتمال باشد.
نتیجه
ابونصر احمد بن الحسین الضبی منتسب به بنوضبه در روایات شیعی و سنی به نامهای مختلفی نامیده شده است. فراوانی روایات او در کتب شیعه 5 روایت در موضوعات توحید و فضایل اهلبیت(ع) و در کتب اهل سنت 17 روایت در موضوعات فقهی، فضایل، سیره و... که درمجموع 22 روایت از او ثبتشده است. در میان شیعیان ابنبابویه اولین و تنها شخصی است که روایات او را سماع و نقل میکند. در اهل سنت ابونعیم اصفهانی بیشترین ناقل روایات وی است و سبب شده تا برخی از روایات ابونصر مورد استناد فقهای شیعه و اهل سنت قرار گیرد. به نظر میرسد قول صدوق در ناصبی بودن او با توجه به گرایش صوفی ابونصر ناظر به تعصب عملی وی در بترا بودن صلوات او و پذیرش محکم اندیشه خلیفه چهارم بودن علی بن ابی طالب(ع) است و نمیتواند نشان از شدت نصب او در سب، عداوت و دشمنی با علی بن ابیطالب(ع)باشد.
منابع:
قرآن کریم
- ابن ابی جمهور احسائی(1405ق)، عوالی اللآلی،قم، سید الشهداء.
- ابن الجوزی،أبو الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد(1406ق)، الضعفاء والمتروکین،بیروت،دار الکتب العلمیة،.
- ابن الجوزی،جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد(1412ق 1992م)، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک،محمد عبد القادر عطا،به کوشش مصطفی عبد القادر عطا،بیروت،دار الکتب العلمیة،.
- ابن المِبْرَد الحنبلی،یوسف بن حسن بن أحمد بن حسن ابن عبد الهادی الصالحی،جمال الدین(1432ق-2011م)، تذکرة الحفاظ وتبصرة الأیقاظ،سوریا،دار النوادر،.
- ابن النجار البغدادی، محب الدین أبی عبدالله محمد بن محمود ابن المحسن بن هبة الله بن محاسن(1417ق-1997م)، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش مصطفی عبد القادر عطا، لبنان،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- ابنبابویه،محمد بن علی(1376ش)،الأمالی،تهران،کتابچی.
- -----،--------- (1398ق)،التوحید، به کوشش حسینی،هاشم،ایران،قم،جامعه مدرسین.
- -----،----------(1406ق)،.ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،قم،دار الشریف الرضی للنشر.
- -----،----------(1385ش-1966م)،علل الشرایع،قم،کتاب فروشی داوری.
- -----،----------(1403ق)، معانی الاخبار، به کوشش غفاری،علی اکبر،قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- -----،---------(1413ق)، کتاب من لا یحضره الفقیه، به کوشش غفاری،علیاکبر،قم،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
- -----،--------- (1378ق)،.عیون أخبار الرضا(ع)، به کوشش لاجوردی،مهدی،تهران،نشر جهان.
- إبن حجر الهیتمی، أبی العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علی،(1997م)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، به کوشش عبدالرحمن بن عبدالله الترکی وکامل محمد الخراط،بیروت،مؤسسة الرسالة.
- ابن حزم الأندلسی،أبو محمدعلی بن أحمد بن سعید(1424ق)، جمهرة أنساب العرب،لبنان،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- ابن حیون،نعمان بن محمد مغربی(1385ق)، ،دعائم الإسلام، به کوشش فیضی،آصف،قم،مؤسسة آل البیت(ع).
- ابن سعد،أبو عبدالله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء،البصری،البغدادی(1414ق-1993م)، الجزء المتمم لطبقات ابن سعد [الطبقة الخامسة فی من قبض رسول الله 6. وهم أحداث الأسنان]، به کوشش محمد بن صامل السلمی، الطائف،مکتبة الصدیق.
- ابن عساکر،أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله(1415ق-1995م)،تاریخ دمشق، به کوشش عمرو بن غرامة العمروی،دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع.
- ابن فارس،أحمد بن فارس(1404ق)، معجم مقاییس اللغة، به کوشش هارون،عبد السلام محمد،قم،مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابن مردویه الأصفهانی،أبی بکر أحمد بن موسی(1424ق)، مناقب علی بن ابیطالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)،قم،دار الحدیث.
- ابن منظور، الأنصاری الرویفعی الإفریقی، محمد بن مکرم بن علی،أبو الفضل،جمالالدین(1414ق) ،لسان العرب.
- ابنکثیر،اسماعیل بن عمر(،1419ق)،تفسیر القرآن العظیم، به کوشش شمسالدین، محمدحسین،لبنان،بیروت،دار الکتب العلمیة،منشورات محمدعلی بیضون.
- أحمد بن حنبل(بیتا).مسند أحمد،الإمام أحمد بن حنبل، لبنان،بیروت،دار صادر.
- الاربلی،علی بن عیسی(بیتا)،کشف الغمة فی معرفة الائمّه(ع)، رضی.
- الإشبیلی،أبو محمد عبد الحق(1422ق-2001م)، الأحکام الشرعیة الکبری، به کوشش أبو عبدالله حسین بن عکاشة،السعودیة،الریاض مکتبة الرشد.
- الأصبهانی،ابو نعیم أحمد بن عبدالله بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران(1419ق-1998م)، ،معرفة الصحابة، به کوشش عادل بن یوسف العزازی،الریاض،دار الوطن للنشر.
- -----،---------(1405ق)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، بیروت، دار الکتاب العربی.
- الأمین،محسن(بیتا)، اعیان الشیعه، به کوشش الأمین،حسن،لبنان،بیروت،دار التعارف للمطبوعات
- آهنگران،امیر،شاهرخی،سید علاءالدین،نظری،داریوش(1397ش)،"کرامیان و تحولات سیاسی و اجتماعی نیشابور در قرون میانه"، پژوهشنامه خراسان بزرگ، شماره32، از صفحه1تا14.
- بحرانی اصفهانی،عبدالله بن نورالله(1382ش)،عوالم العلوم و المعارف والاحوال من الآیات و الاخبار و الاقوال (مستدرک سیدة النساء إلی الامام الجواد)،قم،موسسة الامام المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف،.
- بحرانی،سید هاشم بن سلیمان(1374ش)، البرهان فی تفسیر القرآن،قم،مؤسسه بعثه.
- ----،-------------(1411ق)، حلیة الابرار فی احوال محمّد و اله الاطهار ،قم،موسسة المعارف الاسلامیة.
- بخاری،محمد بن اسماعیل)1401ق-1981م)، صحیح البخاری،دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع.
- بدری،روحالله، (1390ش)،«نیشابور در قرنهای سوم و چهارم»،مسکویه، ،شماره 18،از صفحه 41تا67.
- البروجردی الملایری،السید حسین، المعزی،إسماعیل،(1373ش-1415ق)،جامع أحادیث الشیعة فی أحکام الشریعة،قم،المهر.
- البغدادی،الخطیب(1417ق-1997م)،.تاریخ بغداد، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا،لبنان،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- البغدادی،محمد بن عبد الغنی أبوبکر(1408ق)،التقیید لمعرفة رواة السنن والمسانید، به کوشش کمال یوسف الحوت،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- البکری الأندلسی،أبو عبید عبدالله بن عبدالعزیز بن محمد(1403ق)،معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع،بیروت،عالم الکتب.
- البیهقی،أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی(1344ق)، السنن الکبری وفی ذیله الجوهر النقی، مؤلف الجوهر النقی: ابن الترکمانی، علاءالدین علی بن عثمان الماردینی،هند،حیدرآباد،مجلس دائرةالمعارف النظامیة.
- البیهقی،أبوبکر أحمد بن الحسین بن علی بن موسی(1414ق–1994م)،سنن البیهقی الکبری،مکة المکرمة،مکتبة دار الباز.
- الترمذیالسلمی،محمد بن عیسی أبو عیسی(بیتا)،الجامع الصحیح سنن الترمذی،به کوشش أحمد محمد شاکر وآخرون،بیروت،دار إحیاء التراث العربی.
- التمیمی الحنظلی الرازی،ابو محمد عبدالرحمن بن أبی حاتم محمد بن ادریس بن المنذر(1952م-1371ق)، الجرح والتعدیل،لبنان،بیروت،دار الاحیاء التراث العربی.
- التویجری،محمد بن إبراهیم بن عبدالله(1430ق-2009م)، موسوعة الفقه الإسلامی،بیت الأفکار الدولیة.
- الجرجانی،أبو أحمد بن عدی(1418ق-1997م)،الکامل فی ضعفاء الرجال، به کوشش عادل أحمد عبد الموجود،علیمحمد معوض،عبد الفتاح أبو سنة،لبنان،بیروت،الکتب العلمیة.
- الجزیری،عبدالرحمن بن محمد عوض(1424ق-2003م)، الفقه علی المذاهب الأربعة،لبنان،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- الجصاص،أبوبکر أحمد بن علی الرازی(1415ق- 1995م)،احکام القرآن، به کوشش عبدالسلام محمدعلی شاهین،لبنان، بیروت،دار الکتب العلمیة.
- جواد علی،(1422ق-2001م)،المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام،دار الساقی.
- حاکم النیسابوری،أبو عبدالله الحاکم محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع(1411ق–1990م)،المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت،دار الکتب العلمیة.
- ---------، ----------(1396ش)، فضایل الزهرا(ع)، به کوشش محمود نعمتی،سخن.
- ---------، ----------(1375ش)،تاریخ نیشابور،ترجمه الخلیفة النیسابوری،محمد بن حسین بن احمد، شفیعی کدکنی،محمدرضا،تهران،نشر آکه.
- الحداد،أبو عبدالله محمود بن محمد(1408ق-1987م)،تخریج أحادیث إحیاء علوم الدین للعِراقی،ابن السبکی، الزبیدی،أبی عبدالله مَحمُود بِن مُحَمّد الحَدّاد،الریاض،دار العاصمة للنشر.
- الحر العاملی،محمد بن الحسن بن علی بن الحسین(1380ش)، الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیة(کلیات حدیث قدسی)،تهران،انتشارات دهقان.
- ------،--------(1409ق)، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم،موسسة آل البیت.
- ------،--------(1414ق)، هدایة الامة الی احکام الائمة،مشهد،آستانة الرضویة المقدّسة،مجمع البحوث الاسلامیة.
- الحسینی المدنی،ضامن بن شدقم بن علی(بیتا)،،وقعة الجمل، به کوشش آل شبیب الموسوی،تحسین،بیجا،بینا.
- الحسینی المرعشی التستری،القاضی السید نورالله(1409ق)،إحقاق الحق و إزهاق الباطل،قم،مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
- الحموی الرومی،شهابالدین أبو عبدالله یاقوت بن عبدالله(1995م)،معجم البلدان،بیروت،دار صادر.
- الخطابی،أبو سلیمان حمد بن محمد بن إبراهیم بن الخطاب البستی(1351ق-1932م)،،معالم السنن وهو شرح سنن أبی داود،حلب،المطبعة العلمیة.
- الخلیفة النیسابوری،أحمد بن محمد بن الحسن بن أحمد(بیتا)،تلخیص تاریخ نیسابور،ترجمه بهمن کریمی،کتابخانة ابنسینا،طهران.
- الخلیلی القزوینی،أبو یعلی خلیل بن عبدالله بن أحمد بن إبراهیم بن الخلیل(1409ق)،الإرشاد فی معرفة علماء الحدیث،محمد سعید عمر إدریس،الریاض مکتبة الرشد.
- الدارمی،التمیمی السمرقندی،حسین سلیم أسد الدارانی،أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن بن الفضل بن بَهرام بن عبد الصمد(1412ق-2000م)،مسند الدارمی المعروف بـ (سنن الدارمی)،المملکة العربیة السعودیة،دار المغنی للنشر والتوزیع.
- الدمشقی الصالحی،أبو عبدالله محمد بن أحمد بن عبدالهادی(1417ق- 1996م)،طبقات علماء الحدیث،البوشی، أکرم، الزیبق، إبراهیم،لبنان،بیروت،مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع.
- الذهبی،شمسالدین أبو عبدالله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز(1405ق-1985م)،سیر اعلام النبلاء،مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوطم،مؤسسة الرسالة.
- -----،-------( بیتا)،العبر فی خبر من غبر، به کوشش أبو هاجر محمد السعید بن بسیونی زغلول،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- -----،-------(1404ق)،المعین فی طبقات المحدثین، به کوشش همام عبدالرحیم سعید،الأردن، عمان،دار الفرقان.
- -----،-------(1407ق-1987م)،تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری،لبنان،بیروت،دار الکتاب العربی.
- -----،-------(1419ق-1998م)،تذکرة الحفاظ، به کوشش زکریا عمیرات،بیروت،لبنان،دار الکتب العلمیة.
- ----، --------(1382ق-1963م)،میزان الاعتدال، به کوشش علیمحمد البجاوی،دار المعرفة للطباعة والنشر،لبنان،بیروت.
- رافعی قزوینی،عبدالکریم بن محمد بن عبدالکریم(1408ق)، التدوین فی اخبار قزوین، به کوشش عزیز الله العطاردی،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- الزبیدی،محمد بن محمد بن عبدالرزاق المرتضی(1414ق-1994م)،تاج العروس من جواهر القاموس، به کوشش شیری،علی، بیروت، دار الفکردار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع.
- زمخشری،جارالله(1412ق)، ربیع الابرار ونصوص الاخیار،بیروت،موسسة الاعلمی.
- ستار،حسین(1393ش)،بررسی و تحلیل دلایل و پیامدهای روایات منتقله در آثار شیخ صدوق، دانشگاه قم،دانشکده الهیات و معارف اسلامی.
- السلمی النیسابوری،محمد بن الحسین بن محمد بن موسی بن خالد بن سالم أبو عبد الرحمن(1419ق- 1998م)،طبقات الصوفیة، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- السمعانی المروزی،أبو سعد عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی(1382ق-1962م)، الأنساب، به کوشش المعلمی الیمانی، عبد الرحمن بن یحیی وغیره،مجلس دائرة المعارف العثمانیة،حیدر آباد.
- السیوطی،جلالالدین(1403ق)،،اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه،لبنان،بیروت،المعرفه.
- السیوطی،عبد الرحمن بن أبی بکر جلالالدین(1403ق)،طبقات الحفاظ،بیروت،دار الکتب العلمیة.
- الشافعی،محمد بن ادریس(1423ق)،الام، به کوشش عبدالعزیز،محمد احمد،تصحیح:مطرجی،محمود،بیروت،لبنان،دار الکتب العلمیه.
- الشحّامی،أبو القاسم زاهر بن طاهر بْنُ مُحَمَّدِ،(بیتا )الأحادیث السباعیات الألف، به کوشش محمد بن خرقی السحری الیمنی.
- شرفی،احمدرضا(1389ش)،«حوزهی حدیثی نیشابور از ابتدا تا اوایل قرن هفتم هجری»،علوم حدیث،دوره 15،شماره 57،از صفحه235تا211.
- الشوکانی،محمد بن علی ابن محمد(1973م)،نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الاخبار،لبنان،بیروت،دار الجیل.
- الطبری،عمادالدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم(1420ق)، بشارة المصطفی ]لشیعة المرتضی G، به کوشش جواد القیومی الاصفهانی،مؤسسة النشر الإسلامی.
- الطهرانی،محمدمحسن،منزوی،علینقی(بیتا)،طبقات اعلام الشیعه،اسماعیلیان.
- الظاهری الحنفی،أبو العباس أحمد بن محمد بن عبدالله(1419ق)،،مشیخیه ابن البخاری،السعودیة،مکة، دار عالم الفؤاد.
- العاملی،جعفر مرتضی(1385ش)،الصحیح من سیرة النبی الأعظم،موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث.
- عبدالعزیز بن عبدالله بن باز(بیتا)،مجموع فتاوی العلامة عبدالعزیز بن باز،بینا.
- العِرَاقِی،الصَّرِیفِینِی، الحنبلی،تقی الدین، أَبو إسحاق إبراهیم بن محمد بن الأزهر بن أَحمد بن محمد(1414ق)، المنتخب من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور، به کوشش خالد حیدر،دار الفکر للطباعة والنشر التوزیع.
- العسقلانی الشافعی،أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل(1404ق–1984م)،تهذیب التهذیب،بیروت،دارالفکر.
- العسقلانی،أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر(1390ق-1971م)،لسان المیزان،دائرةالمعارف المعرف النظامیة،لبنان،بیروت،مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- العَکری الحنبلی،أبو الفلاح عبدالحی بن أحمد بن محمد ابن العماد(1406ق1986م)،شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، به کوشش محمود الأرناؤوط،عبدالقادر الأرناؤوط،دمشق -بیروت،دار ابن کثیر.
- علی پناه،الاشتهاردی(1417ق)،مدارک العروة،تهران،دار الاسوة للطباعة و النشر.
- العوایشة،حسین بن عودة(1423-1429ق)،الموسوعة الفقهیة المیسرة فی فقه الکتاب والسنة المطهرة،المکتبة الإسلامیة(عمان-الأردن)،دارابن حزم(بیروت-لبنان).
- فراهیدی،خلیل بن أحمد(1409ق)، العین،قم،هجرت.
- الفیروزآبادی،مجدالدین أبو طاهر محمد بن یعقوب(1426ق-2005م)،القاموس المحیط، به کوشش مکتب تحقیق التراث فی مؤسسة الرسالة بإشراف:محمد نعیم العرقسُوسی،لبنان،بیروت،مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع.
- القرشی البصری ثم الدمشقی،أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر(1407ق-1986م)،البدایة والنهایة،دارالفکر.
- القزوینی،محمد بن یزید أبو عبدالله(بیتا)، سنن ابن ماجه، به کوشش محمد فؤاد عبد الباقی،بیروت،دارالفکر.
- القضاعی الکلبی المزی،یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف،أبو الحجاج،جمالالدین ابن الزکی أبی محمد(1400ق–1980م)،تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، به کوشش بشار عواد معروف،بیروت،مؤسسة الرسالة.
- کمالی،ابوالقاسم)1386ش)،تاریخ علمای نیشابور،طلایی.
- الکاسانی الحنفی،علاءالدین أبو بکر بن مسعود(1424ق)،بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، به کوشش علیمحمد معوض،عادل أحمد عبد الموجود،دارالکتب العلمیة.
- الکعبی البلخی،أبو القاسم عبدالله بن أحمد بن محمود(1421ق-2000م)،قبول الأخبار ومعرفة الرجال، به کوشش أبو عمرو الحسینی بن عمر بن عبدالرحیم،دارالکتب العلمیة،لبنان،بیروت.
- مالک بن انس،ابن رشد محمد بن احمد(1415ق)،المدونه الکبری،لبنان،بیروت،دارالکتب العلمیه.
- مامقانی،عبدالله،مامقانی،محمدرضا،مامقانی،محیالدین(بیتا)،تنقیح المقال فی علم الرجال، موسسة آل البیت(ع) لإحیاء التراث.
- مبارکفوری،محمد عبدالرحمن بن عبدالرحیم(1410ق-1990م)،،تحفة الاحوذی،بیروت–لبنان،دارالکتب العلمیة.
- مجتهدی،مهدی،«معناشناسی ناصبی گری با تأکید بر متون امامیه تا قرن هفتم»،فصلنامۀ امامت پژوهی،سال چهارم،شماره13،صفحه161_180.
- مجلسی،محمدباقر بن محمدتقی(1403ق)،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، به کوشش جمعی از محققان،بیروت،دارإحیاء التراث العربی.
- مدنی،محمد هاشم(1428ق)، الصلاه البتراء،ایران،قم،موسسه الکوثر للمعارف الاسلامیه.
- القشیری النیسابوری،مسلم بن الحجاج أبو الحسین(بیتا)،صحیح مسلم، به کوشش محمد فؤاد عبد الباقی،بیروت،دارإحیاء التراث العربی.
- مصطفوی،حسن(1368ش)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- مفید،محمد بن محمد(1413ق)،المقنعة،قم،کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
- المقدسی،عبدالله بن أحمد بن قدامة أبو محمد(1405ق)،المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی،بیروت،دارالفکر.
- المنصوری،أبو الطیب نایف بن صلاح بن علی(1432ق-2011م)،الرّوض الباسم فی تراجم شیوخ الحاکم،المملکة العربیة السعودیة،الریاض،دارالعاصمة.
- الموسوی الخوئی،أبو القاسم(بیتا)،معجم رجال الحدیث،مؤسسة الخوئی الإسلامیة.
- الموسوی الغریفی،محیالدین(بیتا)،قواعد التحدیث،قم،مکتبه المفید.
- النسائی،أبی عبدالرحمن أحمد بن شعیب(1411ق-1991م)،السنن الکبری، به کوشش عبدالغفار سلیمان البنداری،سید کسروی، حسن،لبنان،بیروت،دارالکتب العلمیة.
- النمازی الشاهرودی،علی(1419ق)، مستدرک سفینة البحار، النمازی حسن بن علی،قم،مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة.
- ------،------(1412ق)، مستدرکات علم رجال الحدیث،طهران، ابن المولف.
- نوری،حسین بن محمدتقی(1408ق)،مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل،قم،مؤسسة آل البیت(ع)
- نویهض،عادل(1409ق-1988م)،،معجم المفسرین «من صدر الإسلام وحتی العصر الحاضر»،لبنان،بیروت،مؤسسة نویهض الثقافیة.
- الهمدانی الوادعِی، مُقْبلُ بن هادی بن مقبل بن قائدة(1425ق-2004م)،رجال الحاکم فی المستدرک،مکتبة صنعاء الأثریة.
- همدانی،آقا رضا بن محمّد هادی(1416ق)،مصباح الفقیه،قم،موسسة الجعفریة لاحیاء التراث و موسسة النشر الاسلامی.
- الهمدانی،علیاکبر بن شیرمحمد(بیتا)،فهرس الصدریه فی الاجازات العلیه،بیجا.
- الهیثمی،أبو الحسن نورالدین علی بن أبی بکر بن سلیمان(1408- 1988م)،مجمع الزوائد،لبنان،بیروت،دارالکتب العلمیة.
- الیزدی الحائری،علی(1422ق)،إلزام الناصب فی إثبات الحجةالغائب عجّل الله تعالی فرجه الشریف،بیروت،موسسه الاعلمی.
[1]. استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه کاشان، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، کاشان، ایران. sattar@kashanu.ac.ir
[2]. مدرس جامعه المصطفی العالمیه (مجتمع آموزش عالی بنت الهدی)، دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه کاشان، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، کاشان، ایران، (نویسنده مسئول). Kr.yusefi@grad.kashanu.ac.ir
[3]. در نرمافزار جوامع الکلم از او با عنوان مجهولالحال یادشده است.
[4]. نقل ابونصر درباره نسب مادر شافعی از این شخصیت است.
[5]. ابونصر روایت دخول زمان نماز واجب و عدم گزاردن نماز مستحبی را از او دریافت کرده است.
[6] . ابونصر ناقل یک روایت محمد بن مسیب در مدح معاویه است.
[7] . ابونصر سخنی از سفیان ثوری در آداب علمآموزی از او نقل می کند.
[8] . وی ناقل یک کرامت از امام رضاG به ابونصر است.
[9] با وصف «الرجل الصالح» در متن سند ابونصر الضبی آمده است و نیز بنگرید به الموسوی الخوئی، بیتا، ج 17، ص 288.
[10]. ابوحفص صاحب دو روایت از ابونصر الضبی در موضوع نماز و مدح ابوبکر نقل است.
[11] . ناقل دو روایت ابونصر الضبی در تاریخ دمشق با موضوع مدح معاویه و مصرف کندر برای زن باردار و روایتی دیگر در مشیخه ابن البخاری در قتال با مردم برای پرداخت زکات است.
[12] . تنها در طریق یک روایت از ابونصر در بیان ویژگی مرد صالح برای ابونعیم اصفهانی حضور دارد.
[13] . بیانی در ویژگی علی بن عاصم از ابونصر الضبی توسط «أبو الفضل محمد بن الفضیل المزکی» نقل شده است.
[14]. برای نمونه بنگرید به: بحرانی اصفهانی، 1382ش، ج22، ص 243؛ حر عاملی، 1380ش، ص295.
[15] . دو نکته قابل تامل در این روایت وجود دارد. اول؛ توصیفات خاصی از امامان(ع) در سند آن شده است. همچون؛ أَبُو السَّیدِ الْمَحْجُوبِ إِمَامُ عَصْرِهِ بِمَکَّةَ، سَیدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ و سَیدُ الْأَوْصِیاءِ این عبارات میتواند حاکی از گرایش شیعی دارج این عبارات باشد. این روایت در کتاب تخریج احادیث احیاء العلوم با دیگر سند و با اشتراک راوی اول یعنی « أَبُو مُحَمَّدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ»[15] بدون هیچ یک از این تعابیر آمده است (الحداد، 1408 ق، ج1، ص 376.) اگر احتمال اختصار سند توسط نویسندگان کتاب را کنار بگذاریم ابومحمد روایت را بدون این عبارات به أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ بَابَوَیهِ منتقل کرده است و با توجه به گرایش ابونصر الضبی اضافه کردن این عبارات از وی غیر محتمل است. بدین روی با توجه به اینکه شیوه صدوق درج تعابیر واسطه ای است آنچه به نظر می رسد درج این عبارات از جانب صدوق رخ داده است. دوم؛ عبارت «بمکه» محل اخذ روایت راوی از امام حسن عسکری G را نشان می دهد که البته این روایت تنها مصدری است که بر خلاف مشهور در تاریخ و سیره امام حکایت از حضور ایشان در مکه می کند با توجه به اینکه ایشان در سن 4 سالگی به همراه پدرشان به سامرا رفتند گزارشی و شاهد دیگری از حضور امام در مکه و گزاردن حج در تاریخ وجود ندارد.
[16]این روایت با طرق گوناگون در منابع اهلسنت وجود دارد و دارای بسامد بسیار است.
[17]دیگر طرق این سند بنگرید به: ابن عساکر، 1415 ق، ج 42، ص 240.
[18] دیگر طرق این سند بنگرید به: السیوطی، 1403 ق، ج1، ص270.
[19]دیگر طرق این سند بنگرید به: ابن عساکر، 1415 ق، ج 59، ص 100-98
[20] لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (الکهف/ 62)
[21] عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (الغاشیه/ 3)
[22] وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ (المائده/ 3)
[23] . ابنبابویه، 1406 ق، ص 207-211.